سکوت سرد
عاقبت در سکوت سرد و ناباور ؛ برای آن همه دلبستگی هایی که قلبم را به تاراج ریا و حسرت و بی آرزویی کشت ! برای روزهای واپسین مانده از این تن خسته غمناک که حسرت وار میمیرد میان جاده ای متروک با قلبی درون مرده و ساکی پر از کینه که جز نفرت میانش نیست ؛ من بار سفر بستم خداحافظ تمام خاطرات مانده از دیروز ، خداحافظ رفیقه نارفیقه زخم قلب من خداحافظ گناه آخرین دیدار ... سکوت کن سکوت میکنم به سردی تنهاییم سکوت میکنم به یاد آنکه عاشقانه زخم خورد سکوت میکنم ؛ سکوتی به تنهایی تک درختی در بیابان سکوت میکنم تا به به خاک سپردن آخرین آرزوی بر باد رفته ام آبرومند باشد گریه میکنم باشکوه ؛ مثل اقیانوس ... او نمیشنود و نمیداند که مــاه خوشبختی مشترک همه بی ستاره هاست کناره برکه دلم نشستم و نیامدی ! دوباره در سکوت خود شکستم و نیامدی ! سئوال کردم از خدا نشانه ی خانه تو را سکوت کرد و در سکوت شکستم ونیامدی ... خدایا به من زیستنی عطا کن که در لحظه ی مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم ********* پروردگارا به من توفیق عشق بی هوس ؛ تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما ********* نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را از چوپانی پرسیدند که دنیا را توصیف کن گفت : وقتی پشم گوسفندان را چیدم چیزی ندیدم جز یک گله گرگ !!
Design By : Pichak |